هر صبح که سپیده سلام می دهد
یا کریم ها به پنجره ی اتاقم سر می زنند
چه مانوس شده ایم ما !
من منتظر صدای بالشان ، آنها مشتاق سفره ی نانشان
حیران مانده ام !!!
کجا بالهایت بسته شد
که دیگر به انتظار دلم مشتاقانه سر نزدی ؟؟؟
کسی چه می داند ؟
شاید روزی بیاید که حال من هم خوب شود
هوا خوب شود ، عشق خوب شود و تو خوب من شوی !
یکی بود ، یکی نبود
من موندم و اون نموند
من دیدم و اون ندید
من خواستم و اون نخواست
من التماس کردم و اون نشنید
من هستم و اون رفته !
من خستم و اون
چه جمله ی غریبی است “فراموشت می کنم”
وقتی تا آخر عمرت با یاد او زندگی می کنی !
روزها بی تو می گذرند
و شب ها با تو نمی گذرند
تمام درد من این است !
شب هایم بروز شده اند
دردهایم آنلاین
به مغزم کلیک که می کنم بالا نمی آید
می خواهم نباشم
کاش سرم را بردارم و برای یک هفته
در گنجه ای بگذارم و قفل کنم!
در تاریکی یک گنجه خالی
و روی شانه هایم در جای خالی سرم چناری بکارم
و برای یک هفته در سایه اش آرام بگیرم
ﮔـﺎﻫـی ﺍﻳـﻨـﮑـﻪ ﺻـﺒـﺢ ﻫـﺎ
ﺩﻟـﺖ ﻧـﻤـﻲ ﺧـﻮﺍﺩ ﺑـﻴـﺪﺍﺭ ﺑـﺸـﻲ
ﻫـﻤـﻴـﺸـﻪ ﻧـﺸـﻮﻧـﻪ ی ﺗـﻨـﺒـﻠـی ﻧـﻴـﺴـﺖ !
خسته ﺍی ﺍﺯ ﺯﻧـﺪﮔـی …!
ﻧـﻤـی ﺧـﻮﺍی ﻗـﺒـﻮﻝ ﮐـﻨـی ﮐـﻪ ﻳـﮏ ﺭﻭﺯِ ﺩﻳـﮕـﻪ ﺷـﺮﻭﻉ ﺷـﺪﻩ …